آز در شاهنامه
یکی از پدیدههای زشت و بدی که در شاهنامهی فردوسی خیلی برجسته شده است، آز و حرص میباشد. حرص از نظر شاعر خصلتی است که به شخصیت انسان ضرر بزرگ رسانده، زندگی او را بیرنگ و پررنج میسازد. فردوسی در
نویسنده: میرزا ملااحمد
یکی از پدیدههای زشت و بدی که در شاهنامهی فردوسی خیلی برجسته شده است، آز و حرص میباشد. حرص از نظر شاعر خصلتی است که به شخصیت انسان ضرر بزرگ رسانده، زندگی او را بیرنگ و پررنج میسازد. فردوسی در نکوهش و زشتی این پدیدهی ناپسند نیز بیتهای فراوان گفته، آن را بدترین خصلت انسانی شمرده است:
کسی را کجا بخت انباز نیست *** بدی در جهان بدتر از آز نیست
محققان مفهوم آز را در شاهنامه به طریق ذیل شرح دادهاند: «فردوسی هر خواستی را که از اندازهی خردمندانه و بایسته بیرون باشد، "آز" مینامد و در حکایت اسطورههای جاودانهی خویش نشان میدهد که چگونه آز و طمع و چشمداشت به مال دیگران ممکن است در جان انسان نفوذ کند و اخلاق، منش، رفتار و گفتار او را فرا گیرد.» (1)
فردوسی آزمندی و طمع کاری را سبب کار رنجهای فراوان دانسته، برای جمع کردن مال و ثروت رنج کشیدن را کار بیهوده میشمارد:
ز آز و فزونی به رنجی همی *** روان را چرا پرشکنجی همی
حرص و طمع با نیاز و احتیاج مربوط بوده، هر دو دشمن انسانند. از اینجاست که شاعر از زبان انوشیروان آنها را به دیو که رمز بدی است، مانند میکند:
چنین داد پاسخ که آز و نیاز *** دو دیوند بد گوهر و دیوساز
طمع انسان را همیشه در غم و اندوه خواهد گذاشت. بنابراین شخص خردمند هیچ گاه به طمع روی نمی آورد:
دل مرد طامع بود پر ز درد *** به گرد طمع تا توانی مگرد
انسان نباید عمر کوتاه خود را صرف طمع کاری نماید:
چو دانی که ایدر نمانی دراز *** به تارک چرا بر نهی تاج آز
طمع از پی خود خصلتهای بد دیگر را میآورد، که باعث آزار انسان میگردد:
نگر تا نگردد به گرد تو آز *** که آز آورد خشم و بیم و نیاز
حرص و طمع انسان را هراسان و ناآرام میسازند و به روحیه و روان او تأثیر منفی میرسانند:
چو خشنود گردی، تنآسان شوی *** وگر آز ورزی، هراسان شوی
فردوسی طمع را یکی از عوامل بیآبرو و بیقدر شدن انسان در جامعه میداند:
بخور آنچه داری و پیشی مجوی *** که از آز کاهد همی آبروی
پرستندهی آز و جویای کین *** به گیتی ز کس نشنود آفرین
شاعر حرص و طمع را مخصوصاً برای اشخاص دیندار، ناروا و مضر میشمارد:
چنان داد پاسخ که یزدان پرست *** نگیرد عنان زمان را به دست
فزونی نجوید، تنآسان شود *** چو پیشی سگالد هراسان شود
فردوسی آنهایی را که از حرص و آز رنج کشیده، به لشکرکشی و جنگجویی مشغول میشوند، سخت نکوهش میکند. از ابیات زیر پی بردن دشوار نیست که شاعر شاهان زمان خود را هم در نظر دارد که از غایت حرص مدام به جنگ و کشورگشاییها مشغول گردیده، برای مال و ثروت از هیچ کاری روی گردان نبودند.
ز آز و فزونی برنجی همی *** روان را چرا پرشکنجی همی
ترا آز گرد جهان گشتن است *** کس آزردن و پادشه کشتن است
نماند به گیتی فراوان درنگ *** مکن روز بر خویشتن تار و تنگ
پادشاهی که حرص و آز را پیش گرفته است، نه تنها خود بلکه همهی زیردستان را هم به رنج و عذاب گرفتار مینماید:
اگر پادشاه آز گنج آورد *** تن زیردستان به رنج آورد
شاعر حرص و آز زیاد را با دیوانگی برابر میداند:
همه راستی جوی و فرزانگی *** ز تو دور باد آز و دیوانگی
شخص حریص و طمع کار همیشه دردمند و رنجور است، زیرا مال دنیا سیری ندارد.
دل مرد طامع بود پر ز درد *** به گرد طمع تا توانی مگرد
فردوسی دانشمندانی را هم که از پی جمع آوری مال و ثروت بوده، پابند حرص و طمع گشتهاند، نکوهش میکند و دانش آنان را بیحاصل میداند:
چو داننده مردم بود آزوار *** همی دانش او نیاید به بار
شاعر تأکید میکند که حرص به کسی هیچ گاه نیکی و خوشبختی نمیآورد و برعکس باعث ریختن آبرو و بدنامی میشود:
چو بستی کمر بر در راه آز *** شود کار گیتی به تو بر دراز
فردوسی آز و حرص را نکوهش نموده قناعت را مقابل آن میگذارد و مورد ستایش قرار میدهد:
یکی آنکه از بخشش دادگر *** به آز و فزونی نجویی گذر
از نگاه شاعر قناعت میتواند انسان را از دام حرص و طمع خلاص کرده، به او خوشبختی و خوش روزی عطا نماید.
پینوشت:
1. جهان بینی و حکمت فردوسی، به کوشش محمود حکیمی و کریم حسنی تبار، چاپ دوم، تهران، 1370، ص 22.
منبع مقاله :ملااحمد، میرزا؛ (1388)، بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}